بر مرکب نور
{ اين چند خط رو به يادگار سفر نوراني راهيان نور نوشتم . شيريني و حلاوت آن رو با هيچ لذتي معاوضه نخواهم كرد.همه چيزيش عزيز بود حتي سختيهايش كه سختي نبود آن هم حلاوت بود . خلاص !)
مقدمه
يك هفته ای به سال جديد مانده بحث سفر به مناطق جنگی توسط بيج قوه مقننه به سر زبانها افتاد . اونچه كه مسلم بود در اين هيئت كه همزمان با ديگر كاروانها از سراسر كشور به جنوب می رفتند چانواده های نمايندگان مجلس حضور داشتند و برای همين منظور سعی شده بود هماهنگی لازم با مسئولين انجام بگيره.
۲ روز قبل اون هم خانواده به من منتقل كردند و به هر حال من هم در اين جمع حضور پيدا كردم .هوب البته من بيشتر دلم می خواست به حوزه انتخابيه پدر برم . حالا يكسری طرح بود كه احساس می كردم از سفر به جنوب لازم تر هستند .به هر تقدير روز آخر در مجلس اين مسئله قطعی شد و اما ...
يک جنگ کاملا سياسی !
آقا اين رو من متوجه نمی شم چرا روز آخر همه مشكلات علنی ميشن .برادر بزرگواری كه مسئوليت بسج مجلس رو داشت وارد اتاق حاج آقا در هيئت رئيسه شد و اعلام كرد قطاری كه قرار بوده در اختيار مجلس قرار بگيره لغو شده و آقايون تو رجا متاسفانه مساعدت لازم رو نكردند و حتی با توجه به اينكه بليط هم به مجلس اراده كرده بودند باز هم نمی خواستند پاسخگو باشند !
البته اين مسئله بر می گرده به اينكه در حال حاضر راه آهن رو دو دستی تقديم كردند به چپها و تو اين فرصت اونها حسابي جولون ميدن . اين آقايون حتي از اين فرصت هم نگذشتند و تلاش مي كردند سفر زيارتي مجلسي ها رو هم با شيطنت منتفي كنند !! عجب !
حاج آقا كه به هر حال رابطه مناسبي هم با مهندس رحمتي داشتند طي يك تماس با ايشون صحبت كردند .ايشون هم الحمدلله مسئله رو حل و فصل كردند و قطار شب آماده حركت بود .
و آغاز سفر :
ساعت 10 شب تقريبا اكثر آقايون نماينده ها به همراه خانواده تو پاويون راه آهن آماده بودند .حضور گسترده آقايون و علما باعث شد ما جونا خودمون خود به خود بريم طبقه پايين ! پاويون .
البته به راهنمايي برادر بزرگوار بهروزي از بچه هاي خوب شركت رجا كه الحق زحمت بسياري رو در برگزاري اين سفر داشتند .
نمي خوام خستتون كنم . بعد از سوار شدن به قطار بي بحث افتاديم خوابيديم .هنوز موتور جونا گرم نشده بود تا اكيپ خودشون رو تشكيل بندند.صبح با صداي آشناي :
"نماز ن_______________ماز !!" براي اقامه نماز رفتيم . يكي از بچه هاي جا افتاده روابط عمومي با چشماي پف كرده جلوي منو گرفت : شما هم نماز ؟
گفتم : اي بابا از ما بچه هاي علما همينطوري قبوله اخوي ؟ !!
عجب فلاشي مي زد دوربين بچه هاي روابط عمومي كه از اينجا خودشون رو گرم مي كردند براي يك سفر داغ !عكس بود كه گرفتند .
نكته جالب اين بود كه آقايون چون خودشون بليط نداشتند و بليط ها در اختيار روابط عمومي بود براي اينكه همديگر رو پيدا كنند شماره كوپه خودشون رو به ديگران مي دادند . يك جايي حاجي از آقاي يحيي زاده نماينده مردم يزد پرسيد شما كدوم كوپه اي ؟
برگشت و به خنده گفت : دو ! دو !! حاجي هم سريع در جواب گفتند چهار ! چهار !!! ( اونهايي كه راديو مجلس گوش مي كنند مي دونند من چي ميگم !)
رسيديم اهواز . با اتوبوسهاي شركت واحد رفتيم دوكوهه !!! نمار و ناهار و بازديد از دوكوهه و جلسه اي در حسينيه حاج همت و خلاص !
راه افتاديم براي اقامتگاه اصلي در خرمشهر و در دانشگاه علوم دريايي .آقا پدر صاحب بچه را اين آقايون مجري برنامه در آواردند .بي برنامگي روز اول بيداد مي كرد . و صداي ملت درآمد !.
در مسير اهواز خرمشهر به تاريكي هوا خورديم . از ميانه راه برادران نيروي انتظامي به خاطر تحركات كور اخير گروهك هاي معاند سعي كردند كاروان رو اسكورت کنند .همين امر باعث شد آقايون علما و نمايندگان محترم اصولگرا صداشون دربياد كه اين چه كاريه ! اين چه برنامه ايست .اين تشريفات غير ضروري است . خوب حق داشتند .اتوبوس شركت واحد كه اسكورت نياز ندارد !.اما ...
يک ترور خاموش!
بين راه اهواز خرمشهر يكدفعه ستون بلندي از دود و آتش خودش رو به رخ همه كشيد .به نحوي كه دود تمام فضاي جاده را چه در مسير اهواز خرمشهر و چه بلعكس پوشانده بود !!! و در حقيقت تردد امكان نداشت . گويا لوله خط انتقال نفت به پالايشگاه به خاطر حادثه اي ( عمد يا سهو آن رو خبر نگرفتم و كسي هم دقديق آن رو پيگيري نكرد ) منفجر شده بود و اين علت دود وسيعي بود كه منطقه رو ابري كرده بود . فرمانده محترم نيروي انتظامي اهواز كه توفيق داشتيم با ايشون همسفر باشيم كمي نگران يكي از خودرو ها رو درون دود حاصل از آتش فرستاد و اتوبوسها يكي يكي وارد دود شدند . عجب تامين امنيتي ! نمايندگان و اعضاي هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي در آتش ! اين خبر رو البته فكر كنم براي اولين بار بنده گزارش مي كنم ! بعد از ورود اتوبوسها به دود كه تقريبا 5-6 دقيقه طول كشيد يكدفعه همه نگران شدند كه اين دود تا كجا ادامه خواهد داشت ! و چرا ما وارد آن شديم و برنگشتيم .
متاسفانه حساسيت خانمها و نگراني شون به حدي شد كه كم كم يكي از اونها از ته اتوبوس فرياد زد :" اي آقا يكي يك كاري بكنه ! داريم خفه ميشيم !"
الحمدلله راننده تونست از اون وضعيت خارج بشه . لازم به ذكر است كه 400 نفر از خانواده هاي مجلس در اين سفر در قالب 11 اتوبوس حضور داشتند . يكي از نكات جالب ديگر در اين قسمت از برنامه مهيج يكي زا بچه هاي سپاه بود كه در گوش من هي مي گفت : اينا رو ساكت كن من تو اين دود يكم درباره مبارزه با حملات شيميايي صحبت كنم ! اي آْقا !!
ادامه دارد ...
سلام. احوالت چطوره؟ اگه ايميل زده ای به دستم نرسيده. لطفآْ دوباره بزن.
safir187@yahoo.com
سلام ! ببخشيد اين ايميل چيه بنام بنده نوشتيد ؟ کمکی از بنده بر می ياد ؟اگر آدرس ايميل بنده مورد نيازه اون بالا هست ! ارادتمند آقاي سفير